شعرو قصه تَه کشیده،بی تو باید دود شد
بی تو باید تا تَهِ آینده رو نابود شد
بی تو باید هر دقیقه تیغو رو گردن کشید
هر دقیقه مُرد و از این زندگی چیزی ندید
من همون بغضم که مونده مثل غدّه تو گلو
آخرِ شومِ خیال و داغ دارِ آرزو
من همون اسمم که افتاد از میونِ زندگیت
محو میشم،میرم و میمیرم از وابستگیت
من همون زخمم که قدّ کُلِ دنیا عمقِشِه
هَر چِقدرَم عاشقم باشن،بَعیدِه بسته شِه
دور این دیوونه بازیها رو باید خط کشید
خیلی وقته هستم و چشمای تو من رو ندید
خیلی وقته شعرَمو با اسم تو خط میزنم
عاشق شهری شدی که بانیِ عشقش منم
هر خیابون از غزلهای مَنِه رنگِ توئِه
توی هر میدون یه تندیس از دلِ سنگ توئِه
هر کسی که توی این شَهرِ دلش پیش توئِه
گرِگ من!یک شهر هم مثل خودم،میشِ توئِه
این همه از تو نوشتم،کُلِ شهر عاشق شدن
عاشقِ اونها شدی با عاشقانه های من
بیخیال آرزوهای محال و واهی ام
با یه کوله بی کسی،از سرزمینم راهی ام
فهیمه نعمت زاده شعر بومي لري...
ادامه مطلبما را در سایت شعر بومي لري دنبال می کنید
برچسب : ترانه فارسی,ترانه فارسی شاد,ترانه فارسی جدید, نویسنده : 9fahim951 بازدید : 138 تاريخ : دوشنبه 6 دی 1395 ساعت: 2:25